مهلامهلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دخمله مامان و بابا

ماه شب چهارده من

دختر نازنینم  خیلی خوشحالم که زنده ام و چهارده ماهگیت رو می بینم . این روزها بیشتر به فکر سلامتیمم  اون هم فقط یه دلیل داره چون میخوام زنده باشم و بزرگ شدنت رو ببینم .آخه هر روز که بزرگتر میشی شیرین تر هم میشی .کارهای میکنی که تو اوج خستگیم لبخند رو رو ی لبم میاره.به غیر از شیرین زبونیهات و دلبریهایی که میکنی حتی راه رفتن و نگاه کردنت هم برای من قشنگه و خواستنیه هفته های گذشته به دلیل دندون درآوردنهای مکرر کمی بیقراری داشتی که خدا رو شکر اون روزها هم فعلا گذشته و دوازدهمین دندونت از روی لثه خودش رو به ما نشون داده اما هنوز بیرون نزده. این روزها تلاشت برای صحبت کردن خیلی زیاد شده هر کلمه ای رو که بهت میگم اگه راحت باشه سریع...
22 تير 1393

سیزده ماهگی

دختر نازنینم به سلامتی سیزدهمین ماه زندگیت هم سپری شد و شما تو این یه ماه اخیر یه عالمه تغییر و پیشرفت کردی اول از اینکه دیگه کاملا راه میری و حتی می دوی و ما دیگه به گرد پات هم نمیرسیم.دیگه یاد گرفتی موقع راه رفتن تعادلت رو حفظ کنی و حتی میتونی با پاهای کوچولوت به توپی که جلوی پاته ضربه بزنی این یک ماه چند تا دندون همزمان درآوردی و همین باعث بیقراری و گریه های شبونت بود که خدا رو شکر فعلا آروم تر شدی با دندون جدیدی که تازه خودشو به مانشون داده تعداد مرواریدات به 11 تا رسیده .5 تا بالا و 6 تا پایین که دو تا از پایینی ها دندونهای آسیا ست جدیدا ممه رو خیلی خوب میگی.همش یقه لباس منو میگیری و پشت سر هم میگی ممه.خیلی جالب بود دیشب ...
1 تير 1393
1