ماه شب چهارده من
دختر نازنینم خیلی خوشحالم که زنده ام و چهارده ماهگیت رو می بینم . این روزها بیشتر به فکر سلامتیمم اون هم فقط یه دلیل داره چون میخوام زنده باشم و بزرگ شدنت رو ببینم .آخه هر روز که بزرگتر میشی شیرین تر هم میشی .کارهای میکنی که تو اوج خستگیم لبخند رو رو ی لبم میاره.به غیر از شیرین زبونیهات و دلبریهایی که میکنی حتی راه رفتن و نگاه کردنت هم برای من قشنگه و خواستنیه هفته های گذشته به دلیل دندون درآوردنهای مکرر کمی بیقراری داشتی که خدا رو شکر اون روزها هم فعلا گذشته و دوازدهمین دندونت از روی لثه خودش رو به ما نشون داده اما هنوز بیرون نزده. این روزها تلاشت برای صحبت کردن خیلی زیاد شده هر کلمه ای رو که بهت میگم اگه راحت باشه سریع...
نویسنده :
مهدیه
10:30